مرا به فصل جوانی ...

زمان پیری ما وقت مکه رفتن ماست

برای رفع گنه که به دامنم باشد

مرا به فصل جوانی ببر به کرب و بلا

که قدرت و نفس "سر شکستنم" باشد ...             "ارباب"

مثل اصغر ...

رقیـه هم دوسـت داشت

مثل اصغر،

در بغل بابا آرام بگیرد؛

همیــــــــن!

درگاه  طلوع آخر

درمان درد من ...

نزد طبیب رفتم و درمان تو را نوشت

یک کربلا مرا ببری خوب می‌شوم

با حرم میا اینجا ...

اسعدالله ایامکم

***

کوفه آبروخوار است !

با حرم میا اینجا ...

ابرها نمی گریند

بادها نمی رقصند !

وضع عید قربانم

حال کربلا دارد ...

عشق است ...

نفس باد صبا مشک فشان هم بشود

باز عطر حرمت، رونق عطاری‌هاست ...

***

ابر و باد و مه و خورشید و فلک یک شعر است

هر نسیم حرم کرب و بلا را عشق است ...

من رزق محرم از رضا می‌خواهم ...

من رزق محرم از رضا می‌خواهم

از دست تو ایوان طلا می‌خواهم

ایام زیارت مخصوصه‌ی توست

یک بار دگر کرب و بلا می‌خواهم

 

 میثم مطیعی - دست من خالی، لطف تو بی حد (مولودی)

دریافت

 

ارباب صدای قدمت می‌آید ...

ارباب صدای قدمت می‌آید

هنگامه‌ی اوج ماتمت می‌آید

جانم به فدای جان معصومت باد

چهل روز دگر محرمت می‌آید