این که پارههای تن زینب در کربلا میماند حرفی نیست
حرف این است
برای خودش هم تنی بماند ثواب دارد !
این که پارههای تن زینب در کربلا میماند حرفی نیست
حرف این است
برای خودش هم تنی بماند ثواب دارد !
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت
"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو
تو در نمازی و چون گوشواره میلرزد
شکوه عرش خدا، شانههای محکم تو
به رمز و راز سلیمان چگونه پیببرم؟
به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو
توبه کردیم که دیگر غم دنیا نخوریم
تا حسین هست غم روزی فردا نخوریم
توبه کردیم که تا سایه هیأت باقیست
لحظه ای حسرت آن جنت اعلا نخوریم
ما حیات دلمان بسته به اشک است و حسین
نان هر سفره بجز سفره زهرا نخوریم
گرچه فردا همه از حشمت تو حیرانند
ما قیامت ز کرامات شما جا نخوریم
مهرت ز ازل به بند بندم کردند
تا خوب به تو علاقهمندم کردند
من کودک نو پای زمینخور بودم
با جملهی "یا علی" بلندم کردند
« یا مرتضی علی ادرکنی »
حسین جان !
از "همه" دست کشیدم که تو باشی "همه" ام
با تو بودن ز "همه" دست کشیدن دارد
نامت هنوز هم هیجان میدهد مرا
این پرچم شماست تکان میدهد مرا
در ازدحام روز قیامت، دلم خوش است
انگشت مادر تو، نشان میدهد مرا
نفس باد صبا مشک فشان هم بشود
باز عطر حرمت، رونق عطاریهاست ...
***
ابر و باد و مه و خورشید و فلک یک شعر است
هر نسیم حرم کرب و بلا را عشق است ...
ارباب صدای قدمت میآید
هنگامهی اوج ماتمت میآید
جانم به فدای جان معصومت باد
چهل روز دگر محرمت میآید