گیله مرد

مهدی فرازی (س س ع خ)

گیله مرد

مهدی فرازی (س س ع خ)

گیله مرد

حضرت روح الله:
« ما وارث 14 قرن شهادتیم. »
-----------
اینک مائیم...
وارثان صبح در سپیده دم تاریخ
----------
وبلاگ دوم بنده :
kafshdareharam.blog.ir
(بچه محل حضرت معصومه(س) )

آخرین نظرات

۳۱ مطلب با موضوع «یاران بنی‌هاشمی» ثبت شده است

روضه‌های شنیدنی امام خامنه‌ای در رثای ارباب خوبم

(بعثت خون) کلیک نمائید

جوانان بنی‌هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر خیمه رسانم

همان عبایی که پنج نفر را در آغوش خود می‌گرفت
تمام جسم اکبر را به خیمه‌گاه نبرد ...

جوانان بنی هاشم بیایید ...
                                    روضه حضرت علی اکبر علیه السلام با نوای حاج منصور أرضی
 
                                   

 

تنها تو بودی، ای علی اصغر که خوب فهمیدی ...
استخوانی که در گلوی جدت علی بود سه‌شعبه داشت:
قاسطین، مارقین، ناکثین
و فقط شش ماه، علی بودن را طاقت آوردی ...

خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد

                حالا پدرت یک قدم می‌رود بر می‌گردد

                                        می‌رود بر می‌گردد

                                         می‌رود...


قاصدک را فوت هم کنی پرپر می‌شود

چه برسد به تیر سه‌شعبه ...

این که پاره‌های تن زینب در کربلا می‌ماند حرفی نیست
حرف این است

برای خودش هم تنی بماند ثواب دارد !


مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی‌اش آب کُند دریا را

آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب
ماه می‌خواست که مهتاب کند دریا را

کوفه شد، علقمه شق‌القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را

کاش سهراب اینگونه می‌گفت: 

آب را گل نکنید ...

شاید از دور علمدار حسین، مشک طفلان بر دوش

زخم و خون بر اندام

می رسد تا که از این آب روان

پُر کند مشک تهی،‌ ببرد جرعه آبی

برساند به حرم، تا علی اصغرِ بی‌شیر رباب

نفسش تازه شود و بخوابد آرام

و بخوابد آرام ...                                        آب را گل نکنید ...

دلهره دارم علی جان، متلاشی نشوی

درد سر می شود این پا به زمین کوفتنت

چاره ای نیست قرار است که اکبر نشوی

می نشینم که ببینم علی اصغر شدنت

***

( اَلسَّلامُ عَلَی مَن أریقَ بِالظَلمِ دَمُهُ )

( سلام بر آن کسی که خونش به ظلم ریخته شد )                 ... 11 روز تا عاشورا ...

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

   هیچکس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی خواست،‌ فرات

   یکی دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟

با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره

   چه نیازی به سه‌شعبه است که تا پر برسد


                                                                  ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد ...

دارند گوشه‌کنار شهر تکیه می‌زنند


من در غم بی‌ تکیه‌گاهی زینبم ...

رقیـه هم دوسـت داشت

مثل اصغر،

در بغل بابا آرام بگیرد؛

همیــــــــن!


درگاه  طلوع آخر

تنگ غروب عرفه غم توو دلم پا می‌گیره

دلم هوایی می‌شه و بونه‌ی آقا می‌گیره

این روزایی که دم به دم غریبی رو حس می‌کنم

با گریه یاد غربت عزیز نرگس می‌کنم

تا که بیای تو از سفر تا که ببینی حالمو

نذر نگاهت می‌کنم این اشکای زلالمو

اسعدالله ایامکم

***

کوفه آبروخوار است !

با حرم میا اینجا ...

ابرها نمی گریند

بادها نمی رقصند !

وضع عید قربانم

حال کربلا دارد ...



ارباب روزگاریست به رویای حرم دلبستم

چقدر صحن تو زیباست مرا هم دریاب

دست من نیست که این بیت شده ورد لبم

حرمت قبله‌ی دلهاست مرا هم دریاب

از غم و هجر حرم پیر شدم می‌دانی

عشق من گنبد سقاست مرا هم دریاب