قـــــرآن و منبـــر و دو ســـه خـــط روضــــهی عطـــــش ...
ساعــــــات خـــوب هفتــــه، همیـــــن چنــد ساعــــت اســــت ...
پ.ن: اللهـــــم الرزقنــــا کربــــــــــــلا ...
قـــــرآن و منبـــر و دو ســـه خـــط روضــــهی عطـــــش ...
ساعــــــات خـــوب هفتــــه، همیـــــن چنــد ساعــــت اســــت ...
پ.ن: اللهـــــم الرزقنــــا کربــــــــــــلا ...
دل داده ام به روضه ات دردم دوا شود
دیگر دلی نمانده برایم که وا شود
یک جرعه از نگاه تو یعنی تمام عشق
وقتی به درد کرب و بلا مبتلا شود
پ.ن: دل من کربلا میخواد ...
درونِ طالعِ امســــــــالِ ما خــــدا بنویس
هر آنچه خیــــــر که باشد برای ما بنویس
ببین گنـــــاه دلـــــ♥ـــــم را ز پا در آورده
برایِ این دلِ درمانــــده ام شِفــــا بنویس
درونِ دفترِ خود از میانِ
منصب ها
همیشه روبرویِ اسمِ من، گـــــــدا بنویس
بیا و یکسره کن کار را دگر امســــال
خودت ظهــــــورِ خودت را دگر بیا بنویس
یا برایِ من و اربعیـــــــــــنِ امسالــــــم
اگر که زحمتِتان نیست، کربــــــــــلا بنویس
دوباره کربــــــــــ و بـــــــلا گفتم و دلـــــ♥ــــم لرزید
خودت کمک کن و باقیِ روضه را بنویس
ببخـــــش خاطرتـــــــــــــان را اگر میازارم
اگر که صحبتِ سیلــــــی است بی هوا بنویس...
(شعر: محمد رسولی)
هر که میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
من فقط یادم میآید گفت: وقت رفتن است
دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمیدانم چه شد
جدیدترین سرودهی سیدحمیدرضا برقعی در رثای جناب عابس
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پا ز رکاب آن خلاصه ی ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
این شعر و مرثیه قدیمی رو دیروز باید درج میکردم اما نه حسی بود و نه حالی
همان عبایی که پنج نفر را در آغوش خود میگرفت
تمام جسم اکبر را به خیمهگاه نبرد ...
جوانان بنی هاشم بیایید ...
این که پارههای تن زینب در کربلا میماند حرفی نیست
حرف این است
برای خودش هم تنی بماند ثواب دارد !