مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگیاش آب کُند دریا را
آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب
ماه میخواست که مهتاب کند دریا را
کوفه شد، علقمه شقالقمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگیاش آب کُند دریا را
آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب
ماه میخواست که مهتاب کند دریا را
کوفه شد، علقمه شقالقمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
ارباب روزگاریست به رویای حرم دلبستم
چقدر صحن تو زیباست مرا هم دریاب
دست من نیست که این بیت شده ورد لبم
حرمت قبلهی دلهاست مرا هم دریاب
از غم و هجر حرم پیر شدم میدانی
عشق من گنبد سقاست مرا هم دریاب