قـــــرآن و منبـــر و دو ســـه خـــط روضــــهی عطـــــش ...
ساعــــــات خـــوب هفتــــه، همیـــــن چنــد ساعــــت اســــت ...
پ.ن: اللهـــــم الرزقنــــا کربــــــــــــلا ...
دل داده ام به روضه ات دردم دوا شود
دیگر دلی نمانده برایم که وا شود
یک جرعه از نگاه تو یعنی تمام عشق
وقتی به درد کرب و بلا مبتلا شود
پ.ن: دل من کربلا میخواد ...
همان عبایی که پنج نفر را در آغوش خود میگرفت
تمام جسم اکبر را به خیمهگاه نبرد ...
جوانان بنی هاشم بیایید ...
این که پارههای تن زینب در کربلا میماند حرفی نیست
حرف این است
برای خودش هم تنی بماند ثواب دارد !
کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نکنید ...
شاید از دور علمدار حسین، مشک طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رسد تا که از این آب روان
پُر کند مشک تهی، ببرد جرعه آبی
برساند به حرم، تا علی اصغرِ بیشیر رباب
نفسش تازه شود و بخوابد آرام
و بخوابد آرام ... آب را گل نکنید ...
دلهره دارم علی جان، متلاشی نشوی
درد سر می شود این پا به زمین کوفتنت
چاره ای نیست قرار است که اکبر نشوی
می نشینم که ببینم علی اصغر شدنت
***
( اَلسَّلامُ عَلَی مَن أریقَ بِالظَلمِ دَمُهُ )
( سلام بر آن کسی که خونش به ظلم ریخته شد ) ... 11 روز تا عاشورا ...