مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگیاش آب کُند دریا را
آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب
ماه میخواست که مهتاب کند دریا را
کوفه شد، علقمه شقالقمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت
"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو
تو در نمازی و چون گوشواره میلرزد
شکوه عرش خدا، شانههای محکم تو
به رمز و راز سلیمان چگونه پیببرم؟
به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو
کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نکنید ...
شاید از دور علمدار حسین، مشک طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رسد تا که از این آب روان
پُر کند مشک تهی، ببرد جرعه آبی
برساند به حرم، تا علی اصغرِ بیشیر رباب
نفسش تازه شود و بخوابد آرام
و بخوابد آرام ... آب را گل نکنید ...
دلهره دارم علی جان، متلاشی نشوی
درد سر می شود این پا به زمین کوفتنت
چاره ای نیست قرار است که اکبر نشوی
می نشینم که ببینم علی اصغر شدنت
***
( اَلسَّلامُ عَلَی مَن أریقَ بِالظَلمِ دَمُهُ )
( سلام بر آن کسی که خونش به ظلم ریخته شد ) ... 11 روز تا عاشورا ...
دیگر این نوکرِ تو، گریهکُن سابق نیست !
رفتم از دست، نگاهی به دل ما هم کن !
اشک و شور و روضهها شیرینتر از شهد عسل
سرشکستن از غمت در نزد ما خیرالعمل
مطمئنا تا محرم چند روزی بیش نیست
خواهشا این چند روزه مهربان باش ای أجل
پیراهن سیاه، کجایی رفیق من ؟
اندوه و اشک و آه، کجایی رفیق من ؟
بوی محرم ست فضا را گرفته است
ای بی نظیر ماه، کجایی رفیق من ؟
ده ماه حسرت تو شده غصه دلم
فصل عزای شاه، کجایی رفیق من ؟