گیله مرد

مهدی فرازی (س س ع خ)

گیله مرد

مهدی فرازی (س س ع خ)

گیله مرد

حضرت روح الله:
« ما وارث 14 قرن شهادتیم. »
-----------
اینک مائیم...
وارثان صبح در سپیده دم تاریخ
----------
وبلاگ دوم بنده :
kafshdareharam.blog.ir
(بچه محل حضرت معصومه(س) )

آخرین نظرات

خاطره ای از در پردیس هویزه مشهد که همه رو در آورد:
یکی از بزرگترین فیلمبرداران حال حاضر جهان است که چند نوبت جایزه را نیز در یافت کرده است. من وقتی خواستم از او برای تصویر برداری پروژه محمد دعوت کنم، خیلی ها گفتند امکان ندارد چنین آدمی به این پروژه ملحق شود. اما من گفتم تلاش می کنم. وی با اشاره به چندین نوبت حضورش در مکه و مدینه برای کارهای تحقیقاتی پروژه محمد«ص»، افزود: در یک نوبت که به مدینه رفته بودیم، در مسجد النبی(ص) تمام کارهای انجام شده در پروژه را در قالب راز و نیاز به ساحت رسول اکرم(ص) گزارش دادم و موضوع آقای ویتوریا را هم مطرح کردم و گفتم: او انسان بسیار معتبری است و کیفیت کار ویژه ای دارد، اگر شما صلاح می دانید شرایطی را فراهم کنید که در این پروژه حاضر شود.


مجیدی ادامه داد: وقتی به ایران بازگشتیم ایمیلی، به آژانس مدیر کارهای آقای ویتوریا فرستادم و از او دعوت به همکاری کردم. اما از آن آژانش جواب آمد که ویتوریا در الجزایر مشغول کار است و فرصت ندارد.

اما خواستند که را برایشان ارسال کنیم تا بررسی کنند. حدود 3-4 روز بعد از این بود که دیدم از طرف خود آقای ویتوریا ایمیلی برای من آمده و در آن رزومه اش را قرار داده است. من ابتدا فکر کردم شوخی است. بعد دیدم که در پایان نوشته بود که من بعضی از پروژه ها را خودم شخصا پیگیری می کنم و این فیلم هم از آن دست است. من هم سریع جواب دادم. فردای آن روز ایمیلی از طرف ویتوریا برای من آمد که در ابتدایش نام مبارک « » و بعد هم عبارت « الله نورالسماوات والارض» نقش بسته بود. در ادامه هم نوشته بود که من افتخار می کنم در پروژه ای کار کنم که متبرک به نام برترین مخلوق خداوند متعال است.
وی سپس به ماجرای دیدارش با ویتوریا در اشاره و عنوان کرد: وقتی در ایتالیا برای مذاکرات نهایی به منزل ویتوریا رفتم، او از ما استقبالی گرم و پذیرایی کرد. او از من پرسید از چه زاویه ای می خواهید به وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) بپردازید و من پاسخ دادم که نام پیامبر ما به سرقت رفته است. ایشان رسول مهربانی و عطوفت هستند و ما قصد داریم از این منظر به این وجود مبارک توجه کنیم. بعد از او پرسیدم که چطور شد که اینگونه با آغوش باز همکاری در این پروژه را پذیرفتید. او با لبخندی روی شانه ام زد و گفت: فکر کنید من دعوت شده ام. گفتم: شک ندارم! ولی می خواهم بدانم کارت دعوت چطور به دستتان رسید. او پاسخ داد: ما چند ماهی است که در الجزایر مشغول کار هستیم.
در آنجا من علاقه مند شدم درباره تاریخ اسلام مطالعه کنم و به سرعت مجذوب شخصیت رسول اکرم(ص) شدم.به قدری که هر روز بعد از کار می آمدم و درباره شخصیت ایشان مطالعه می کردم.
در پایان کتابی که مطالعه می کردم به ماجرای معراج رسیدم. همین که کتاب تمام شد، وقتی در حال حرکت به سوی اتاقم بودم، پیامی روی کامپیوترم آمد که ایمیل شما بود...

نظرات  (۱)

Thanks for finally talking about > خاطره‌ای که
اشک همه را درآورد ... :: گیله مرد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">